شهیدی که میخواست با عشقاش فرار کند!
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۳۱۱۲۶
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: عکس شهدا را چیدهایم بالای طاقچه و هرکس خواست حرفی بزند توی صورتش میایستیم. بیآنکه باور کنیم آنها هم خودِ خودمان بودند؛ گریه میکردند، میخندیدند، عصبانی میشدند و شاید هم مثل «علی جاویدپور» بعد از عاشقی میخواستند با عشقشان فرار کنند!
علی، عاشق دخترِ همسایهشان شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دل و جرأت
عشق به علیِ چهارده ساله دل و جرأت داده بود. بزرگش کرده بود. و هیچکس نمیتوانست جلودارش باشد. همه شال و کلاه کردند و رفتند خانه دختر همسایه. در زدند. نشستند. خواستگاری کردند اما مرغ پدر دختر همسایه فقط یک پا داشت: «علی آقا هنوز کوچیکه! نه کار درست و حسابی داره و نه حتی سربازی رفته!»
برگشتند خانه. فکر کردند همه چیز تمام شده. که علی فهمیده هنوز کسی از حرفهایش حساب نمیبَرَد. علی اما از دلش حساب میبُرد. میدانست تپیده. احساسش را باور داشت. و نمیخواست محبوبش را از دست بدهد. دیگر جدی شده بود. نمیخندید. سر به هوا نبود. توی تعمیرگاه کنار دست بابا ایستاده بود و لام تا کام حرف نمیزد. مادر نگرانش شده بود. دستش را گرفت: «چیزی که زیاده دختر! بهترش رو برات میگیرم عزیزم!»
فرار میکنیم
علی گر گرفت. دستهایش عرق کرد. و با لبهایی که میلرزید و چشمهای آبیایی که اشک توی آنها موج موج شده بود توی حیاط دوید: «اگر باباش خواستگاریم رو قبول نکرد ...» همه از سفره ناهار بلند شدند و هاج و واج به دهن علی خیره ماندند. چه میخواست بگوید؟ چی توی سرش بود؟ بابا لا اله إلا الله گفت و علی همانطور که میرفت، در را پشت سرش کوبید: «باهاش فرار میکنم!»
شهید علی جاویدپور
تهدید علی آنقدر قاطع و جدی بود که کار خودش را کرد. که همه فهمیدند علی از دلش دست بردار نیست. و پدرِ دختر همسایه رضایت داد که علی و دختر ناز پروردهاش، تا تمام شدن سربازیِ علی، نشان کرده و شیرینی خورده هم باشند.
بزرگمردِ کوچک
علی خوشحال بود. سرحال. کار میکرد و درس میخواند و عشق دختر همسایه، دیوانهاش کرده بود. نقشه میچید که اینطور عروسی بگیرند. آنطور خانهشان را بچینند. و دختر همسایه هر روز موقع اذان مغرب، از درِ نیمه باز حیاط خانهشان چشم به راه بود تا ببیند بزرگمردِ کوچکش چطور برای نماز جماعت به مسجد میرود.
همه چیز خوب بود. روبهراه. و علی، پانزده ساله شده بود که حسین، هواییاش کرد. به پوتینهای خاکی برادر بزرگترش نگاه میکرد. به زخمهای روی پیشانیاش. و به شادیهایی که از خودش گرفته بود تا بجنگد و آب توی دل شادیهای علی و دختر همسایه تکان نخورَد. جنگ شده بود و حسین، رفته بود. جنگ شده بود و علی، مانده بود تا بساط عروسی بچیند.
زنده زنده، مُرده بود!
از خودش خجالت میکشید. علی دیگر به دختر همسایه نگاه نمیکرد. دیگر زود از خانه بیرون نمیآمد تا قبل از بیدار شدن پدرش، او را ببیند. و دیگر بعد از نماز جماعت، جلوی قسمت زنانه مسجد، این پا و آن پا نمیکرد تا محبوبش رد شود و با صدایی که از عشق و شرم میلرزید، بگوید: «سلام!» علی، زنده زنده، مُرده بود. کمتر حرف میزد. بلند نمیخندید. چشمهایش را به زمین میدوخت و عشق دختر همسایه را فراموش کرده بود.
پلاک مردان خدا
آن شب که برگشت خانه، همه دورش جمع شدند. مادر دستش را گرفت: «دعواتون شده؟» علی آرام خندید: «نه!» بابا دستی به ریشهایش کشید: «میدونی که دختر مردم بازیچه ما نیست!» علی نیمخیز نشست: «خب معلومه که نیست» پدر با عصبانیت یقه علی را گرفت: «پس چه مرگته؟!» بغض علی شکست. شانههایش با هق هق بلندی تکان میخورد. و تنها صدایی که از او شنیدند، این بود: «باید برم! خیلی زود! قبل از اینکه دیر بشه!»
مرد میدان
علی شناسنامهاش را دستکاری کرد و رفت. بی خداحافظی. حسین خبرش را آورد که جبهه است. دختر همسایه امن یجیب میخواند و مادر آش نذری به راه انداخته بود. اما نه دعاهای محبوب، و نه حتی نذر دلِ سوخته مادر، نتوانست علی را برگردانَد. او خیلی مَرد شده بود؛ حتی بزرگتر از خودش! آنقدر مرد که بهمن ۶۲ زیر تابوت حسینِ شهیدش ایستاد و خم به ابرو نیاورد.
دختر همسایه دنبالش دوید. از دسته ساکش آویزان شد. التماسش کرد: «مگه عاشقم نبودی آقا علی؟ مگه من عاشقت نیستم؟ دیدی که حسین آقا چطور شد. تو شهید میشی، قسمات میدم نرو!»
مزار شهید علی جاوید پور
علی روی زمین زانو زد. روی خاکهای کوچهای که یک روز محبوب با گذشتن از آن دلش را برده بود. هنوز دوستش داشت. هنوز برای دختر همسایه میمُرد. هنوز نمیتوانست اشک را گوشه چشمش ببیند و آرام باشد. اما باید برمیگشت جبهه. باید تیر میزد و تیر میخورد. خاک را از روی چادر گلدار دختر همسایه تکاند: «باید برم. که به تو نرسن. که زنده بمونی. که زندگی کنی. حلالم کن. اما نمیتونم توی خونه بشینم و ببینم دشمن تا پشت درِ خونهتون رسیده. برو. برو و بزار برم. اما اگه شهید شدم هیچوقت فراموشم نکن.»
عشق فراموش نشدنی
علی برمیگردد جبهه. میجنگد. یازده ماهِ تمام. و بهمن سال ۶۲، در عملیات والفجر ۵، دوباره کوچهشان عزادار میشود. همان کوچهای که یک روز در آن عاشق شد. عطر یاس پیچید. خواستگاری کرد و شیرینی را از دستان محبوبش گرفت. دختر همسایه چادر سفیدش را میپوشد. دنبال تابوت علی میدود. و دیگر هیچکس هیچوقت فراموش نمیکند که علی چطور عاشق شد!
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: دفاع مقدس رزمنده شهادت عشق دختر همسایه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۳۱۱۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
گسترش همکاریها با کشور همسایه کمکی به دیپلماسی فرهنگی است
در ادامه سفر هیئت بلندپایه فرهنگی کشورمان به ارمنستان، رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و معاون وزیر خارجه ارمنستان دیدار و درباره گسترش دیپلماسی فرهنگی میان دو کشور به گفت وگو پرداختند.
به گزارش ایسنا، در این دیدار علاوه بر مباحث فرهنگی مشترک بین دو کشور، مسائل مهم بینالمللی نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی ایمانیپور در این دیدار، با ارائه تحلیلی از وضعیت فعلی منطقه غرب آسیا و بهویژه اتفاقات اخیر غزه، بر ضرورت تلاش برای برقراری صلح پایدار در منطقه با کمک کشورهای همسایه تأکید کرد.
رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با استناد به کلام رهبر معظم انقلاب، ارمنستان را همسایهای نجیب و مورد احترام خواند و رویکرد شفاف ایران را در دفاع از تمامیت ارضی کشورها و تلاشها برای برقراری صلح منطقهای را تبیین کرد.
ایمانیپور به اشتراکات فرهنگی و تمدنی میان دو کشور اشاره کرد و گفت: این سفر فرصتی را فراهم آورده است تا دیدگاه عمیقتری نسبت به کشور ارمنستان به دست آوریم.
رییس دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران همچنین تاکید کرد: همکاریهای فرهنگی و افزایش سطح روابط بین جمهوری اسلامی ایران و ارمنستان باید دنبال شود.
ایمانیپور همچنین به نقش رسانهها در ترویج دانش و آگاهی میان مردم دو کشور اشاره کرد و خواستار همکاری متقابل دو کشور در این زمینه شد.
همچنین در این نشست، معاون وزیر خارجه ارمنستان ضمن استقبال از هیئت بلندپایه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، ابراز امیدواری کرد که امضای سند مبادلات فرهنگی به تقویت روابط دوجانبه ایران و ارمنستان منتهی شود.
وی تصریح کرد که ارمنستان همواره به ایران به مثابه یک کشور دوست و همسایه مطلوب نگاه کرده است.
طی این دیدار که با حضور سبحانی، سفیر ایران در ارمنستان و اسدی موحد، رایزن فرهنگی کشورمان نیز برگزار شد.
انتهای پیام